* این مطلب را یکی از دوستان «مجاهد» ارسال کرده است.
"بدان که شیر را جز با مکر و حیله نمیتوان شکار کرد و آهن را جز با آهن نمیتوان کوبید!"
این جمله را بخاطر داشته باش تا برایت بگویم.
به خودم نگاه کردم؛ دیدم میراثدار رنجی هزارو چند صد سالهام، دیدم بار تمام کمکاریها، غفلتها و سستیهای پیشینیان را بر دوش دارم. خودم را کسی یافتم که چوب ندانمکاریهای اجدادش را میخورد، آنها که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردند.
به خودم نگاه کردم، کسی را دیدم که هنوز نمیداند دست چپش کدام است و دست راستش کدام، اما باید بفهمد که در اطرافش چه خبر است؟ حق چیست؟ ناحق چیست؟ دین چیست؟ اسلام یعنی چه؟ مسلمان کیست؟ و چه باید بکند؟ و خیلی سؤالهای دیگر ...
باز به خودم نگاه کردم. دیدم گرسنهام، با گریهام گفتم که شیر میخواهم.
گفتند:« باشد ولی بدان که در تمام دنیایی که تو در آن نفس میکشی میلیون ها گرسنه دیگر نیز هست.»
گفتم:« من تشنهام آب می خواهم .»
گفتند:« باشد ولی بدان در این دنیایی که تو از این به بعد در آن زندگی خواهی کرد بر سر آب آدم می کشند.»
گفتم:« من که بچه هستم اینها را نمیفهمم ، من الآن احتیاج به لباس دارم، به جایی برای خواب، به پدر و مادری نوازشگر و مهربان، به...»
گفتند:« باشد ولی بدان خیلیها در این دنیا هستند که حتی اجازه نفس کشیدن هم ندارند تا چه رسد به خوراک و پوشاک و ...»
گفتم:«اینها به من چه ربطی دارد؟»
گفتند:«تو بچه مسلمانی.»
گفتم:«مسلمانی یعنی چه؟»
گفتند:«یعنی اینکه اگر بچهای در پایش خاری خلید، تو اشکت سرازیر شود
و اگر به زمین خورد، تو دردت بگیرد
و اگر بیخانمان شد، تو خوابت نبرد
و اگر در دیار مسلمانی تو خلخالی از پای زن یهودی به ستم دریده شد، تو از سر غیرت جان بدهی...»
... و من خوابم نبرد و گریه کردم.
... و باز هم گریه کردم.
گفتم:«او چه کسی است؟»
گفتند:«تو از نسل او هستی و اگر اجدادت نیز به او تأسی کرده بودند و راه غفلت و آسایش را پیش نگرفته بودند اکنون وضع جهان جور دیگری بود، نه اینچنین پر از ظلم و کینه و درد.»
گفتم:«بیشتر برایم بگویید.»
گفتند:«او بنده ای از بندگان خداست که در روزهای وحشت نمی خوابد و در لحظه های ترس از دشمن روی نمیگرداند. بر بدکاران از شعله های آتش تندتر است، او مالک است. او شمشیری از شمشیرهای خداست که نه تیزی آن کند میشود و نه ضربت آن بیاثر. او خیرخواه و دردمند است و در برابر دشمنان سرسخت.» (1)
گفتم:«من که گیج شدم. آخر نفهمیدم که از نسل فریب خوردگان و غفلت زدگانم یا از نسل شیر و شمشیر و درد و نبرد؟!»
گفتند:«در کل تاریخ یک بار آذرخشی تابید و یک لحظه حق بر جای خود تکیه زد و حاصل آن، پدید آمدن شیرهای غران و شمشیرهای برّان بود واینک تو از نسل همانهایی ولی هشدار که"شیر را جز با مکر و حیله نمیتوان شکار کرد و آهن را جز با آهن نمیتوان کوبید!"
بدان آنها که میراثدار این گنج بودند فریب خوردند، غفلت کردند و فرمان آن کس را که باید، نراندند پس حق از محلش خارج شد و سررشته کار به دست دیگرانی افتاد که هر چند موفقیتها و پیروزیهایی ظاهری یافتند ولی نتوانستند آن را هم حفظ کنند و به طور صحیح از آن بهره بردارند پس باز هم به کجا تاختند و سر انجام میراث خود باختند.
گفتم:«آری، در عصر ارتباطات و فناوری و پیشرفت، در عصر اتم، در عصر دهکده جهانی ... و ما مسلمانیم و در گوشهای از این دهکده پرچمی به استقلال بر افراشته ایم بنام اسلام.
و عدهای در این راه تا پای جان ایستادهاند تا میراث خود را زنده کنند.
و همه درد کشیده ها را از نعمت آزادی و بندگی حق سیراب کنند. آنها میخواهند که شیر حق باشند و نبرد.»
گفتند:«آفرین! ولی هشدار که شیر را جز با مکر و حیله نمیتوان شکار کرد و آهن را جز با آهن نمیتوان کوبید!»
« بدان کسانی که خود را کدخدای این دهکده میدانند نظامی ساختهاند که به حاکمیت پنهان شریرترین افراد برجامعهای که خود از بردگی خویش بیخبر است انجامیده، جامعهای که اختیارش تا حد انتخاب میان انواع نا حق تنزل یافته و حتی این حد از اختیار را هم ندارد، چرا که روان جامعه مسحور حیله هایی است که از جانب شریرترین افراد آگاه از روانشناسی اجتماعی بر او اعمال شده است.» (2)
" بدان که شیر را جز با مکر و حیله نمیتوان شکار کرد و آهن را جز با آهن نمیتوان کوبید!"
این جملهی زیرکانه را یک سردار خائن در حضور دشمن قسم خوردهی مسلمانان بیان کرد و این جمله مقدمهی طرحهایی شیطانی برای سقوط حکومت مسلمانان در آندلس گردید.
این نوشته مقدمه ای بود از کتاب "غروب آفتاب در آندلس" که در باره علل سقوط مسلمانان در شبه جزیره اسپانیا بحث میکند. پیشنهاد میکنم اگر نخوانده اید حتماً آن را مطالعه کنید.
اگر با دیدهی عبرت به این صفحات تاریخ بنگریم، حتماً برای ما که امروز میخواهیم اهل درد و نبرد باشیم سودمند است چرا که آینده به دست ماست.
گرد سفر از چهره ما شسته نگردد
تا رخت چو سیلاب به دریا نکشانیم
پینوشتها :
1. بر گرفته از نامه 38 نهجالبلاغه پیرامون ویژگیهای مالک اشتر
2. برگرفته از نوشتههای سید مرتضی آوینی، حلزونهای خانه به دوش، نشر ساقی، تهران، 1380، ص60